منتظرم تا بياي

زندگي كردن سخته !!!!!

زندگي كردن خيلي سخته, بعضي وقتا نميشه با مشكلات جنگيد و مجبوريم تسليم چيزي بشيم كه تقدير رقم ميزنه حتي اگه باب ميلمون نباشه!!! مجبوريم زانو بزنيم و گردنمونو بذاريم زير تيغ سرنوشت كه بزنه خلاصمون كنه, فكر ميكنم انتظار اعدام شدن از خود اعدام سخت تره, هميشه انتظار مخرب تر از اتفاقيه كه منتظرشيم بنابراين زندگي كردن خيلي سخته!!!!!!!!!!!!!
19 مهر 1393

چقدر با بعضی لحظه های آدم جوره ...!!!!

شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟ نگاهت سخت دنبال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟ برایت اتفاق افتاده در یک کافه ی ِ ابری ته ِ فنجان ِ تو فال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟ خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که دلت جویایِ احوالِ کسی باشد که دیگر نیست؟   چه خواهی کرد اگر هربار گوشــــی را که برداری نصیبت بوقِ اشغالِ کسی باشد که دیگر نیست؟   حواس ِ آسمانت پرت روی ِ شیشه های ِ مه سکوتت جار و جنجالِ کسی باشد که دیگر نیست   شب ِ سرد ِ زمستانی تو هم لرزیده ای هرچند به دور ِ گردنت شال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟   تصور کن برای ِ عیدهـای ِ رفته دلتنگی به دستت کارت پستال ِ کسی باش...
16 مهر 1393

چی میشه تو هم زهرا باشی ؟؟؟!!!!

سلام فرشته كوچولوي نازم. سلام عزيز دلم هر وقت درباره بچه دار شدن با بابايي حرف زديم و البته از اسم ني ني مون كه شما باشي (ايشششششششششششششالا) بابايي هميشه اسم هايي رو عنوان ميكرد كه زهرا داشته باشه ميگه من اسم زهرا رو خيلي دوسدارم منم زياد موافق نبودم خوب برام عجيب بود اسم مادر و دختر يكي باشه! برا همين من ياسمين رو انتخاب كردم كه به نوعي معنيش همون زهراس اما بازم بابايي راضي نميشد و ميگفت اسم شما رو بذاريم نازنين زهرا! در نهايت فكر كه كردم ديدم خوب چي ميشه اگر اسم هر دومون زهرا باشه؟! و به اين نتيجه رسيدم كه اسم جيگر ماماني رو بذاريم ياسمين زهرا اينجوري هم حرف بابايي رو زمين ننداختيم هم من به اسم مورد علاقه م ميرسم, تازه قشنگم هس و تا...
25 شهريور 1393

يه تصميم خوب......

سلام ياسمين ماماني. ميدونم خيلي وقته باهات حرف نزدم اما اين به اين دليل بوده كه تو اداره سرم خيلي شلوغ بود و واقعا درگير كار بودم. يه تصميم جديد گرفتم عزيز دل ماماني, چند روزه يكي از فاميلاي خاله ليلا كه يه بچه سه ساله س مريضه طفلكي, برا همين چند روزه دارم درباره مركز تحيقات رويان پرسو جو ميكنم, ديروزم با بابايي حرف زدم اونم خيلي استقبال كرد كه ايشالا وقتي به دنيا اومدي بند نافتو تو مركز تحقيقات رويان ذخيره كنيم ايشالا كه هيچ وقت بهش نيازي پيدا نكني عزيزم اما حتي فكر كردن به اينكه خدايي نكرده يه روز مريض شي و كاري از دستمون برنياد و حسرت امروزو بخوريم كه اي كاش اين كارو كرده بوديم اذيتم ميكنه. خوشبختانه مبلغ قرارداد خيلي زياد نيس و به آسو...
24 شهريور 1393