منتظرم تا بياي

فرشته پاك كوچولو خداحافظ...

1393/10/4 7:36
نویسنده : زهرا
1,399 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فندق ماماني، سلام عشق كوچولوي ماماني، سلام گل قشنگم، سلام كوچولوي بهشتي ماماني

بهشت خوش ميگذره ماماني؟ چطوري دلت اومد ماماني رو تنها بذاري؟ از روزي كه نشستي تو دلم تمام خوابام روياي صادقه شده بودن. تو تو هفته ششم رفتي پيش خدا و من تا هفته دهم باهات حرف زدم و زندگي كردم، دلت برا ماماني نسوخت اينهمه وقت باهات حرف ميزدم و پيشم نبودي؟! دقيقا همون هفته بوده خواب ديدم اما حس قشنگ داشتنت اجازه نداد باورش كنم. خواب ديدم با كلي خون سقط شدي با خودم گفتم خون خوابو باطل ميكنه اما نكرد، همون موقع قلب كوچولوت از كار افتاده بوده. گذشت تا جمعه كه باز خونريزي كردم دكترم گفت بايد ببينمت، دوشنبه قرار بود بريم با بابايي صداي قلبتو بشنويم و چون دستگاه خانم دكتر پرينتر نداشت قرار بود بابايي با گوشي از صفحه مانيتور عكس بندازه و صداي قلبتو ضبط كنه. جمعه يه خواب بد ديگه ديدم، ديدم رفتم چكاب دكتر بعد كلي گشتن يخ زد وقتي پرسيدم چي شه گفت متاسفم نميتوني ادامه بدي چون بچه مرده، تو خواب كلي گريه كردم وقتي بيدار شدم صدقه گذاشتم كنار اما بازم اثر نكرد. دوشنبه رفتم نوبتم كه شد بابايي رو صدا زديم اومد داخل گوشي شو آماده كرد، خوابيدم رو تخت دكتر گفت ميدونستي كيست داري؟ گفتم نه خونريزي برا همين بوده؟ گفت بذار ببينم، وقتي قيافه ش يخ زد دنيا رو سرم خراب شد، صداي قلبم ميزد بيرون، شروع كرد به مقدمه چيني كه به قسمت و مصلحت الهي اعتقاد داري؟ چشمام پر شد گفت چرا گريه ميكني گفتم آخه همه رو تو خواب ديده بودم. و در نهايت گفت كه بايد ساكشن كنيم. فقط خدا ميدونه اون لحظه چه حالي داشتم. خدا نصيب هيشكي نكنه. سوختم. بلافاصله منو فرستاد تا يه سونوي ديگه هم نظرشو تاييد كنه تا فرداش يعني دوم دي ماه روز شهادت آقاي مهربوني ها تو رو از وجودم جدا كنن. تمام طول اون مدت فقط گريه كردم. سه شنبه صبح رفتم بستري شدم نميدوني چه حس بدي بود به جاي اينكه يه روز كيف وسايلمونو ببنديم بريم تا بغلت كنم بايد وسايلي رو برميداشتم كه بعد از كورتاژ لازم ميشدن و ساعت 10:30 صبح رفتم برا عمل. وقتي دكتر و گروه همراهش ديدن دارم گريه ميكنم فكر كردن از ترس عمله هي برام توضيح دادن كه چيزي نيس و هيچي نميفهمي اما بعد كه فهميدن برا چي ناراحتم دكتر اومد كنارم بهم دلداري داد و شروع كردن به تزريق داروهاي بي هوشي. با گريه بي هوش شدم و با گريه به هوش اومدم. يادمه كه خدا رو صدا ميزدم ميگفتم گريه م از سر ناشكري نيس راضيم به رضاي خودت فقط دلم براش تنگ ميشه، ميگفتم خدايا چه گناهي كرده بودم كه اون طفل معصوم بايد تقاص پس ميداد؟! يادمه كه بابايي تازه كه به هوش اومده بودم زنگ زد فقط ازش خواستم كه بياد هي ميرفتم و ميومدم يادمه كه با صداي بلند گريه ميكردم و حرف ميزدم و بابايي رو يادمه كه سرشو گذاشته بود رو تخت و گريه ميكرد. اول ميخواستم تمام نوشته هامو پاك كنم حتي دفتري رو كه برات نوشته بودمو پاره كنم بعد دلم نيومد. با خودم فكر كردم بعد تو هم هر بچه اي بياد تو دلم بازم تويي من با اولين بچه م صحبت كردم و نوشتم و روزي هم كه اولين بچه م به دنيا بياد حقشه تمام لحظه هايي رو كه تجربه كردمو حس كنه.

تا اين لحظه هنوز دلم خنك نشده، هر روز بهت صبح بخير ميگفتم و تا بخوابم مثل يه همدم كنارم بودي و فراموش كردن حس مادريم غير ممكنه. تو الان فرشته محافظ مني. مامان جون ميگه روز قيامت وايميستي جلو در بهشت و سراغ منو ميگيري و بدون من وارد بهشت نميشي. قربونت برم كه حق همون شش هفته رو مثل يه فرزند خلف ادا ميكني. ازت ممنونم هرچند كوتاه همراهم بودي تا حس مادري رو تجربه كنم. برام دعا كن عزيزم. خيلي دوستت دارم. بازم خيالتو ميبوسم عزيزم. خدايا شكرت, براي همه چي شكر، همون مدت كوتاه برام لذت بخش بود. راضيم به رضاي خودت

خودش داد خودشم گرفت. بعد اين من يه فرشته محافظ پاك دارم فقط همين.

پ.ن: كوچولوي پاك ماماني، از زمينو آسمون داره برام ميباره! اگه شاهد حالو روزه ماماني هستي، اگه واقعا راسته كه ميگن هميشه دست به دعايي برا ماماني، اگه ميخواي حق مادري همون شش هفته رو بجا بياري الان وقتشه برام دعا كني، داغونم فرشته ماماني داغونم. برام دعا كن       6/10/93 ساعت 13:45 بعد از ظهر روز شنبه

عزيزم خداحافظت

دوستاي عزيز تا مدتي نميتونم به هيچكدوم از نظرا جواب بدم و ديگه وبم رو به روز نميكنم. حلالم كنيد و التماس دعا دارم.

پسندها (9)

نظرات (29)

نیلی
4 دی 93 8:28
زهرااااااااااااااااااااااااااااااااا عزیزممممممممممممممممممممممم نمی دونی چه حالی بهم دست داد می دونی که درکت می کنم من دو تاش رو تو هفته 20 از دست دادم ولی حالا نگاه کن گذشتتتتتتتتتتتتتتتتت راستش دلم نمی خواد نصیحتت کنم این حق تو که ناراحت باشی و عزادار نمی دونم چی بگم
زهرا
پاسخ
عاطفه و بهزاد
4 دی 93 10:24
نی نی توهم رفت!! چرا اینقد آخر صفر گنده منم نینی رفت به جای اینکه تو دنیای مجازی اینجا باهم دوست باشن ایشالله تو بهشت هوای همو داشته باشن غصه نخور گلم خدا بزرگه خودش آروممون میکنه فرشته تو الانتو بهشته و به قول بابام پس فردای قیامت شفاعتت میکنه خال خودت چطوره عزیزم ایشالله خوب باشی
زهرا
پاسخ
مامان فاطمه كوچولو
4 دی 93 13:05
خیلی ناراحت شدم.ازخدابرات صبرمسیلت میكنم منم توغمت شریك بدون
زهرا
پاسخ
مامانـــــ
4 دی 93 18:01
چیشددددددددددددددددددددددددددددددددد خدای من موهای تنم سیخ شد !!!!!!!!!!!!!!!! اصلا حالم یه جوری شد .بخدا اشک تو چشامه . واااااااااااای عزیزم ناراحت نباش
زهرا
پاسخ
مامانـــــ
4 دی 93 18:09
عزیزم دقیقا میفهمم اون چند هفته چقد شاد بودی و با خودت میخندیدی !همین حس قشنگ برای چند مدت خیلی خوب بوده .ببین خدا رو شکر تو باردار شدی و حس مادری رو چشیدی خودت رو با اونایی مقایسه کن که اصلا این حس رو حتی برای یک ماه هم نچشیدن! خدا رو شاکر باش چون بازم به راحتی مامان میشی
زهرا
پاسخ
مامان ریحانه
5 دی 93 20:17
زهرای عزیزم چقدر متاسف و متاثر شدم عزیز دلم خواهر گلم به این فکر کن که دنیا به پایان نرسیده بهت حق میدم که ناراحت بشی چرا که حس مادری بسیار بالاتر از این حرفهاست که من بخوام نصیحتت کنم و دلداریت بدم اما عزیزم به فرداهای روشن فکر کن به روزی که خدای مهربون یه نی نی ناز دیگه تو وجودت بذاره و وجودت و سرشار از عشق کنه عزیزم تقریبا پنج سال پیش همین اتفاق برای دختر خاله من افتاد و مجبور به سقط شد ولی بعد از اون خدا یه پسر خوشگل و دوست داشتنی و تو دل برو بهش داشت که همه عاشقشن عزیزم تقدیر و سرنوشت ما انسانها رو فقط خدا میدونه پس عزیزم به خدا توکل کن وانشالله که خدای مهربون یه نی نی خوشگل دیگه تو وجود نازنینت قرار بده زهرای عزیز دوستت دارم و از ته دل برایت آرزوی بهترینها رو دارم
زهرا
پاسخ
مامان سبز
6 دی 93 8:55
سلام عزیزم روز پنج شنبه هی اومدم واست یه چیز بنویسم هی پاکش کردم . دوباره یه چیز دیگه نوشتم بازم پاکش کردم اصلا نمیدونم چی دارم میگم .فقط اینو بدون گلم که به زودی نی نی گلت دوباره میاد پیشت . خیلی زودتر از اونی که بخوای احساس تنهایی بکنی . گلم خواهر عزیزم خیلی خیلی مراقب خودت باش . دیگه نمیتونم چیزی بگم
زهرا
پاسخ
مينا
6 دی 93 9:21
متاسفم! كااااملن دركت مي كنم... گريه هااايي كه بند نمياااد... لحظه لحظشو يادمه... من يه شب زايشگاه بستري بودم! اون شب ٤ تا ني ني كنارم بدنيا اومدو ني ني من داشت مي رفت... يه ثانيه هم اشكم قطع نمي شد... خيييييلي سخته... يهت حق مي دم زهرا جون... ولي تو همش به من اميد مي دادي... الان وقته اميده... وقت توكل به خدا....
زهرا
پاسخ
مامان سبز
6 دی 93 14:53
سلام خواهری . خوبی خواهر گلم ؟ میدونم که دلت گرفته خیلی زیاد ولی خواهری من همیشه توکلش به خدای مهربون زیاده و میدونه که به زودی زود دوباره فرزندش میاد پیشش و دل مامان زهرا را شاد میکنه . گلم نبینم غصه بخو ری ها .نبینم خودت را اذیت کنی . خدا جون زود زود یه نی نی ناز بهت میده . عزیزم . توکل به خدا کن . زهرا جونم بیا پیشم و جوابمو بده . بگو که خوبی آبجی کوچیکه من . ببین خدا داره نگات میکنه و زود زود دوباره بهت یه نی نی میده زوده زود
زهرا
پاسخ
مامان آینده
6 دی 93 16:47
سلام عزیزم خوبی ؟ نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم غصه نخور ناراحت نباش ببین حکمت خدا چی بوده عزیزم درسته سخته اما ادما خیلی براشون سخته که حکمت خدا رو درک کنن اما عزیزم مطمئن باش هم به صلاح خودت بوده و هم به صلاح نی نی تو که از آینده خبر نداری نمیدونی چی میخواسته پیش بیاد مطمئن باش خدا کاری کرده که به نفعت باشه خدا یه بار بهت نی نی داده بازهم بهت میده ایندفعه دیگه اونو حفظ میکنه واست صحیح و سالم بهت میده پس سعی کن زودتر به خودت برسی تا زودتر خوب بشی
زهرا
پاسخ
مامان محمدحسین
7 دی 93 10:00
وای شوکه شدم زهرا جون....
زهرا
پاسخ
مامان ریحانه
7 دی 93 12:23
زهرا جونم وقتی دیدم اومدی وبلاگم و هواداری خودتو اعلام کردی از صمیم قلب خوشحال شدم این یعنی امید یعنی زندگی عزیزم جان خواهر خوشحال میشم بیشتر بهم سر بزنی وقتی گفتی دیگه وبتو به روز نمی کنی دلم گرفت آخه خانمی مقاوم باش و به جنگ با سختیها برو زندگی ادامه داره پس زندگی کن به امید افقهای روشنتر دوست دارم خیلی زیاد
زهرا
پاسخ
مامان سبز
7 دی 93 13:31
من که نمیتونم بیام و ببینمت اما از همین را ه دور جویای حالت هستم عزیزم . تو خیلی قوی هستي ایمانتم به خدا زیاده من اینو میدونم . پس با توکل به خدا جون مهربون این روزها را هم پشت سر میزاری گلم خیلی مراقب خودت باش . مطمئن باش نی نی هم ناراحت میشه ناراحتی مامان زهرا را ببینه پس سعی کن که با توکل به خدا مراقب خودت باشی میدونی چرا؟ چون نی نی هم زود زود میاد پیشت . باشه عزیزم
زهرا
پاسخ
مامان ریحانه
7 دی 93 18:52
زهرای عزیزم خوشحال میشم به جای گل جوابمو بدی تو رو به خدا کمتر ناراحتی کن به خدا وقتی می بینم فقط برام گل گذاشتی دلم می گیره دوست دارم با اون خواهر شاد قبل از این اتفاق روبرو بشم عزیزم تو رو خدا غصه نخور باشه؟؟؟
زهرا
پاسخ
عزيزم سعي ميكنم, مرسي كه به فكرم هستين از همه ممنونم اما واقعا حس نوشتن ندارم. شرمنده
مامان نــــاديــــا
8 دی 93 14:52
سلام زهرا جونم خوبی؟میدونم نیستی اخه کم غمی نیس دلم برا کامنتها و نوشته هات تنگ شده مراقب خودت باش دوست خوبم امیدوارم دوباره روحیت خوب بشه و بازم واسمون بنویسی مثل همیشه از دور میبوسمت
زهرا
پاسخ
نیلی
9 دی 93 9:17
عزیزم سعی کن خودت ور قوی کنی از لحاظ روحی و جسمی برای بارداری بعدی خودت رو آماده کن خیلی هم طولش نده ایشالله خیلی زود باردار می شی. از قدیم گفتن بچه اول مال کلاغه...(این رو گفتم تا حالت عوض شه)
زهرا
پاسخ
فری مامان
10 دی 93 12:31
عزیز دلم نقدر از خوندن اونچه بر تو گذشت ناراتحت شدم که حتی تا انتها نتونستم مطلبتو بخونم راضی باش به رضای خدا که مطمینا حکمتی توش بوده عازم سفر خانه خدا هستم برات دعا می کنم وبهترینها رو برای شما از خدا می خوام حلالم کن به خدا می سپارمت
زهرا
پاسخ
مامان عاطفه
11 دی 93 0:14
وااااااااای خدا جون.....زهرا من الان به وبت سرزدم شرمندم تو رو خداااااااااااا.......اصلا نمیتونم باور کنم...نمیدونم الان چی باید بگممممممممم...........ولی برای ارامشت دعا میکنم...........عزیز دلم قربونت برممممممممممم همیشه ما مصلحت خدا رو نمیبینیم.............اگه میخایی فرشته کوچولوت توی بهشت شاد باشههههههه....پس تو هم شاد باش و به زندگی لبخند بزن
زهرا
پاسخ
الی
11 دی 93 10:39
منو بردی به هفته های رویایی خو.دم و کابوس هفته 8 یعنی فرشته محافظمون میشن اینا تا حالا این جوری بهش فکر نکرده بودم
زهرا
پاسخ
آره عزيزم همينجوري بهش فكر كن
مامان سبز
11 دی 93 10:48
زهرا
پاسخ
سيدفاطمه
11 دی 93 12:31
سلام عزیزم خوبی خیلی ناراحت شدم برات انشالا خدا به زودی یکی از بهترین فرشته هاشو بزاره تو دامنت الهی امینننننننننننننننن برات از خدای خوبم صبر میخام عشقم مواظب خودت باش دعاگوت هستم توهم دعام کن
زهرا
پاسخ
مرسي عزيزم. لطف داري
مامانی ساره
11 دی 93 20:22
نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم خیلی ناراحت شدم و واقعا اشکم دراومده و دارم گریه میکنم نمیدونم واقعا شاید صلاح و مصلحت خدا در این بوده انشاءالله که خودش بهت صبر بده
زهرا
پاسخ
مامان آرزو
12 دی 93 12:17
سلام زهرا جون من نت ندارم الان دیدم این پست خیلی ناراحت شدم واقعا حالم بد شد ایشالله خدا بهت صبر بده هرچه زودتر خدا یه نی نی دیگه به این زودی میده بهت توکل داشته باش
زهرا
پاسخ
الی
13 دی 93 7:39
بنویس عزیزم بنویس تا سبک شی دور از همه نظر دادنا بنویس برای خودش بنویس من تو هیاهوی زندگیم با این نوشتن ها اروم میشم
زهرا
پاسخ
مامان عسل 
14 دی 93 9:51
سلام زهراجون الهی فدات بشم اصلادستام یاری نمیکنن تابرات مطلب بنویسم به حدی ناراحتم که نگو..ولی عشقم نکنه که ناشکری کنی بگوخدایاشکرحتماتواینطورصلاح دیدیی...فدات بشم الهی همه این روزاتموم میشه..به این فکرکن اگه به دنیامیومدومشگلی داشت چی؟ عزیزم یااگه اون موقع که بیشترباهاش انس میگرفتی وازدستش می دادی چی؟ ایشالله خدایه بچه سالم بهت میده عزیزم غصه نخورخدابزرگه لطف ومحبتش هم بزرگتره بهت کمک میکنه..هیچ وقت امیدتوازدست نده بازم برات دعا میکنم عزیزم
زهرا
پاسخ
سلام گلم. ميدونم خدا صلاح دونسته. برام دعا كن
مهربوون
20 دی 93 18:11
خانومی خصوصی دارین
زهرا
پاسخ
مامان راضی
24 دی 93 12:56
الهی راضی بمیره شرمنده که دیر اومدم سراغ وبت . غصه نخور عزیز دلم . ایشالا به حق این ایام خدا یه دخمل ناز تو وجودت بزاره . درکت میکنم زهرا جونم اما تو خیلی قویتر از این حرفایی که من بخوام آرومت کنم . واقعا شوکه شدم از این پیغامت . ایشالا به حق فاطمه ی زهرا خدا یاسمین را بهت عطا کنه و ببخشه .
زهرا
پاسخ
خدا نكنه. ايشالا
مامانـــــ
4 بهمن 93 23:45
زهرا
پاسخ