منتظرم تا بياي

اولین برف سنگین تو آخرین روزای پاییز....

1392/9/25 10:22
نویسنده : زهرا
200 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملم. نمیدونی چند روزه تو شهرمون چه خبریه! پنج شنبه صبح که بیدار شدیم بریم اداره دیدیم به حدی برف باریده که هیچ ماشنی تو خیابون رفت و آمد نمیکنه, همه داشتن پیاده میرفتن اداره هاشون البته از شب قبل داشت میبارید اما هیچکس فکر نمیکرد تا اون اندازه بباره که مردم نتونن از خونه هاشون بیرون بیان. خلاصه منو بابایی هم مجبور شدیم پیاده بریم اداره اونم با چه بدبختی البته من داشتم کیف میکردم چون راه رفتن تو برفو خیلی دوست دارم! یه روز قبل از باریدن اون برف افسانه ای یعنی چهارشنبه شب مامانی برات یه کاپشن شلوار خوشگل صورتی خریده با یه جفت پوتین مشکی خوشگل و چندتا لباس دیگه انگار به دلم افتاده بود قراره اینطوری هوا سرد شه! تو اولین فرصت چندتا عکس خوشگل از برفی که بارید برات میذارم راستش خیلی وقت بود همچین برفی ندیده بودیم.هورا

چند روز بود به اینترنت دسترسی نداشتم برا همین دیر برات نوشتم عزیزم. حالام کلی کار دارم و باید برم خیالتو میبوسم عزیزم.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)