منتظرم تا بياي

کادوهای ولنتاین....

سلام سلام دخمل مامانی. همونطور که گفتم دیروز ولنتاین بود, بعد صبحانه من کادوی بابایی رو که از خیلی وقت پیش براش خریده بودم و داده بودم مامان جون قایمش کنه تقدیمش کردم و دقیقا همون عکس العملی که انتظار داشتمو دیدم خیلی خوشش اومد, اینم عکسشه.... بعد بابایی رفت بیرون و شب با یه هدیه برگشت, خیلی ناز و متفاوت با هدیه های قبلیم, اول یه خورده ازش دلخور شدم چون کارش خیلی طول کشیده بود و دیر برگشته بود اما بعد که کمی آرومتر شدم کلی از کادوم خوشم اومد  مرسی نفسم ...
14 اسفند 1392

ولنتاین, روز عشق....

سلام فندقم. فردا ٢٥/١١/٩٢ یه روز خاصه روز ولنتاینه, روز عشقه. سالها پیش حاکم یه شهر که آدم بدجنسی بوده اعلام میکنه که عاشق شدن توی اون شهر ممنوع شده و هیچکس حق نداره عاشق شه و ازدواج کنه. اما یه کشیش که اسمش ولنتاین بوده عاشق یه دختر زیبا میشه و اون دختر رو به عقد خودش درمیاره. وقتی حاکم بدجنس از موضوع مطلع میشه کشیش رو زندانی میکنه و اونو به اعدام محکوم میکنه,‌کشیش هم قبل مرگش یه نامه عاشقانه برای نامزدش مینویسه و بیان میکنه از اینکه اینکارو کرده پشیمون نیس و خیلی دوسش داره. بعد یه شاخه گل و یه شیرینی روی نامه ش میذاره و میمیره (البته نمیدونم تو اون شرایط گل و شیرینی از کجا آورده بوده!!!     ) بعد اون جریان ...
14 اسفند 1392

مسافرت شیراز....

سلام سلام دخملیه مامانی   بعد اینهمه مدت که کارای نمایشگاهها و تورهای صنعتی شرکت بعهده منه بالاخره اینبار خودمم همراه تور میرم , آخه دفعه های قبل مشهد و اربیل منو نبردن  کلی زحمت میکشم هر بار, با کلی آدم جور واجور صحبت میکنم تا یه تور برا اعزام آماده شه بعد یه دفعه میبینم خودم تو لیست بلیط نیستم فقط خدا میدونه چه حالی میشم  , تازه جالبتر اینکه میرن برمی گردن بهم میگن گزارش تور یا نمایشگاهی که برگزار شد رو بنویس تحویل بده   ! آخه یعنی چی واقعا  ؟؟؟!!!!!    یکی نیس بگه آخه جایی که نرفتم چه میدونم چه خبر بوده  !!!!!! ...
29 بهمن 1392

همكاراي بدجنس ماماني !!!!

فندق ماماني, من دو تا همكار بدجنسه شيطون بلا دارم   امروز منو گذاشتن سر كار كلي بهم خنديدن (اين خاله ليلاس, تپله داره قل ميخوره!!)  , (اينم خاله ليداس) , منم ســــــــــــــــــــــــاده باورم شد  ! ماماني زود بيا دندونات كه دراومد گازشون بگير دل ماماني خنك شه    ...
27 بهمن 1392

بازم خبرای خوب....

سلام سلام عسل مامانی بازم خبرای خوب دارم برات فندقم   لطف خدا بازم شامل حالم شد و دیروز دقیقا یه ربع به سه خبر اومد که توی دیوان محاسبات ازمون دفاع کردن و همه مون تو اداره سر پست هامون می مونیم خدا میدونه چقدر خوشحالم بیشتر از خودم برا همکارام که واقعا همه به کارشون نیاز داشتن. عزیزم میدونم خدا به احترام دعاهایی که برام شد بهمون لطف کرد, دعای مامان جون و بابا جونم, دعای نفسم, دعای تو فندق کوچولوم, و همینطور دعای همه خاله های مهربونی که تو وبلاگ باهاشون آشنا شدم, از همه تون ممنونم                   خدا جون نــــــــــــــــــــــ...
13 بهمن 1392