تنهایی هام...
بعضی وقتا خیلی دلم میگیره, خیلی تنها میشم, انقد که فقط یه سوال به ذهنم میاد که چرا به دنیا اومدیم؟! بعضی وقتا انقد تنها میشم که حتی تحمل خودمو ندارم دلم نمیخواد تو آینه نگاه کنم مبادا دیدن چهره خسته و غمگینم دلمو بسوزونه که مبادا حس کنم کس دیگه ای هم تو دنیا هس که مثل من از همه چیز خسته شده که مبادا حس کنم کسی شاهد تنهاییمه. بعضی وقتا دلم میخواد روی همه آینه هارو بپوشونم درست مثل روزایی که تو لباس احرام بودم و نباید خودمو تو آینه میدیدم شاید حکمتش اینه که جز خدا چیزی یاد آدم نیاد. بعضی وقتا دلم میخواد چشمامو ببندمو تو دلم یه دل سیر طوافش کنم. بعضی وقتا میترسم منو از یاد برده باشه. بعضی وقتا ازش گله مند میشم که اگر آفریدی چرا سختی دادی! بعضی وقتا از حرفم پشیمون میشم میگم نکنه ناشکری شه! بعضی وقتا خیلی نا امید میشم با خودم میگم چی فکر میکردم, چی شد!! بعضی وقتا ازش میپرسم تو که میدونستی چی میشه چرا خواستی که بشه؟ مگه نگفتی مارو از مادرمون بیشتر دوسداری الوعده وفا! مگه نگفتی وعده من حقه پس جواب تک تک شبای احیارو میخوام. بعضی وقتا خیلی کوچیک میشم اما تو که بزرگی ببخش. بعضی وقتا خیلی باهات حرف میزنم اما تو که نزدیکتر از رگ گردنی, دروغه هر کس بگه شاید نشنیدی پس کجایی که جوابمو نمیدی!؟ بعضی وقتا انقد جوابمو نمیدی که دیگه نمیتونم حرفی بزنم اونوقته که همه اون حرفا میشن یه رعد و برق بزرگ, میبارنو میبارن وقتی لیوان شیشه ای دلم پر شد از ایوونه چشمام لبریز میشن. بعضی وقتا این بعضی وقتا انقد زیاد میشن که تمام لحظه هارو پر میکنن خیلی میترسم یه دفعه چشم باز کنم ببینم رسیدم به آخر جاده عمرو هنوز ازت دلگیرم تویی که اگر نباشی تمام دنیام که مال من باشه فقیرو بی کسم, اما اگر از تمام دنیا فقط تورو داشته باشم به کل دنیا می ارزی آخه اونوقت هرچی بخوام بهم میدی. میترسم وقتی جوونم نداشته باشمت که دیگه تو روزای پیریم اعتقاد به داشتن تو یه تظاهره. بیشتر از همه و همه از آدم دلگیرم که اگر فقط از یه نباید دوری میکرد الان من اینجا نبودم که تاوان گناه نکرده رو پس بدم که باهر نبایدی امتحان بشم که در مقابل ممنوعه ها مقاومت کنم که اگر رد شدم هر دو دنیام بسوزه که الان جایی بودم که شاید تنها ممنوعه ش فقط سیب بود به اون قشنگی!!!!!!!!!!!
وای که چقدر آرومم میکنه این اشکا که وقت دردل کردن باتو از چشمام میریزه مثل اینکه تمام غصه هام توی دریای اشکام حل میشن و با رودخونه اشکام از تمام وجودم خارج میشن. برعکس وقتی با یکی از نزدیکام درددل میکنم اونوقته که حس میکنم اشکام قطره های اسیدن که هم دلمو میسوزونن هم چشمامو!